تنها مسیر

تنها مسیر ،راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی

تنها مسیر

تنها مسیر ،راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی

تنها مسیر

مبنای ارزشمندشدن انسان یا محوری‌ترین موضوعی که موجب ارزش یافتن وجود انسان می‌شود و تولید ارزش افزوده می‌کند، و انسان را در مسیر اصلی خلقت قرار می‌دهد، این است که انسان با برخی از علاقه‌های خودش مبارزه کند. این مخالفت، محور رشد انسان است. برای کمال، یک راه بیشتر نیست که همان راه مبارزه با هوای نفس است. همه اعمال خوب، یا دارای مقدماتی برای مبارزه با هوای نفس هستند یا لوازم و نتایج آن‌ها برای مبارزه با هوای نفس به کمک انسان می‌آید. این بحث، صرفاً بحثی اخلاقی نیست، البته می‌توان گفت ما یک نظام اخلاقی را ارائه می‌دهیم ولی این بحث، بحثی اعتقادی هم هست. یعنی از ابتدا که فرد فکر می‌کند دین را بپذیرید یا نپذیرید، موضوع هوای نفس مطرح است. بعد که دین را پذیرفت و می‌خواهد اجرا کند یا اجرا نکند، باز هم موضوع هوای نفس مطرح است. بعد که اجراء کرد و می‌خواهد در این راه سالم بماند و رشد کند، باز هم موضوع هوای نفس مطرح است. اگر به مراتب بالا هم رسید، موضوع هوای نفس هنوز هم مطرح است. در مراتب بالا هم دوست‌داشتنی‌هایی هست که باید به خاطر خدا از آن دوست داشتنی‌های خوب، عبور کرد. باید متوجه باشیم که مسأله اصلی ما چیست؟ مسأله اصلی بشر، قرار ندادن هوای پرستی به جای خدا پرستی است. «هوی»، هر علاقه‌ای است که انسان را پائین‌تر بیاورد. هر علاقه‌ای ممکن است هوای نفس ما باشد و محور هوای نفس خودخواهی ما است و این نزاع همچنان ادامه دارد.

این بحث، یکی از مهمترین و پردامنه‌ترین مباحث معرفتی، اخلاقی و اعتقادی است که از زوایای مختلفی مورد بررسی استاد پناهیان قرار گرفته و ابعاد متنوع و مورد نیازی را برای همه اقشار و سنین مختلف به خود اختصاص می‌دهد.

بایگانی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلسله سخنرانی استاد پناهیان با موضوع :

تنها مسیر – راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی



مسجد امام صادق (ع )

tanhaMasir



  • free Message

در ذات انسان قربانی وجود دارد/ «تنها مسیر»، چشم پوشی از علائق ظاهری برای رسیدن به علائق عمیق است / مبارزه با تمایلات سطحی نیاز به «برنامه » دارد/ نقطۀ محوری ایمان «خدا هست » نیست /مهمترین «دارایی » و «توانایی » انسان چیست ؟

 

حجت الاسلام پناهیان در این جلسه با مرور فشرده مباحث گذشته ، فهرست و چارچوب مباحث خود را در ١٤ بند جمع بندی کرد. در ادامه گزیده ای از مباحث مطرح شده در نهمین جلسه را می خوانید:

 

١. نیاز به برنامه برای زندگی و بندگی / برنامه ای که «زندگی » ما را بهتر کند «بندگی » ما را هم بهتر می کند و بالعکس

 

  نیاز به برنامه : ما برای زندگی بهتر و بندگی بهتر نیاز به یک برنامۀ خوب داریم و اساسا معتقدیم برنامه ای که زنـدگی مـا را بهتـر کند بندگی ما را هم بهتر می کند و بالعکس ، یعنی برنامه ای که بندگی ما را بهتر کند زندگی ما را هم بهتر می کند. 

  یکسان بودن این برنامه برای دینداران و غیردینداران /امکان گفتگوی متدینین و غیرمتـدینین : در مسـیر ایـن برنامه اگر کسی دیندار نباشد، این برنامه می تواند او را برای داشتن زندگی بهتر کمک کند و اگر هم دیندار باشـد او را بـرای بنـدگی بهتر کمک خواهد کرد. لذا چنین برنامه ای امکان گفتگوی متدینین و غیرمتدینین را فراهم می کند و بسیاری از روایات مـا هـم بـه همین سیاق عمل کرده اند. یعنی راه و روشی را نشان داده اند که اگر کسی نخواهد متدین باشد، به خاطر زندگی خودش بهتر است از این روش بهره بگیرد. 

 

٢. این برنامه باید متناسب با «ساختار وجودی انسان » و «شرایط طبیعی حیات » باشد

  این برنامه باید متناسب با ساختار وجودی انسان و شرایط طبیعی حیات باشد. یعنی این برنامه نباید خیالی باشد و ربطـی بـه هویـت انسانی و ساختار وجودی ما نداشته باشد؛ ضمن اینکه این برنامه باید با ویژگی های حیات دنیا و سـنت هـای حـاکم بـر هسـتی نیـز متناسب باشد. 

 

  به عنوان مثال یکی از ویژگی های حیات دنیا این است که هر چیزی به انسان می دهد از او پس می گیرد؛ مثلا جـوانی یـا سـلامتی می دهد و بعد می گیرد و این طبع دنیاست . 

  متاسفانه اکثر تعلیمات دینی که الان داریم ، بـدون توجـه بـه خصوصـیات حیـات اسـت . اساسـ یکـی از موضوعاتی که ما در آن ضعف داریم ، حیات شناسی است . در حالی که بخش عمده ای از آیات قرآن ناظر بـه حیات شناسی است .

 

٣. مهمترین دارایی انسان قلب به معنای محل تمایلات او است / گرایش های انسان موتور محرکۀ فعالیت های اوست

  مهمترین دارایی انسان ، قلب او به معنای محل تمایلات و گرایش های اوست . در واقع مهمترین دارایـی مـا گرایش های ما هستند. گرایش های ما هستند که ما را با حیات پیوند می زنند و در ما انگیـزه حرکـت ایجـاد می کنند، در واقع تمایلات انسان موتور محرکۀ وجود او هستند. سلطان روح انسان قلب اوست و قلب همان جایی است که به انسان فرمان می دهد که برای تأمین خواسته هایش حرکت کند.

 

 

٤. مهمترین ویژگی تمایلات انسان ، تعارض این تمایلات است /در ذات انسان درگیری وجود دارد

  مهمترین ویژگی قلب (تمایلات ) انسان ، تعارض های موجود در میان تمایلات اوست و در این میان انسان مجبور به انتخاب اسـت و طبیعتا مبارزه و سختی و رنج هم به دنبالش خواهد بود. یعنی ما با «یک » نوع علاقه ، زاده نشده ایم بلکه با علاقـه هـای «متعدد» و متنوعی زاده شده ایم که سمت هر کدام برویم از تمایلات دیگر باز می مانیم . لـذا در ذات انسـان یک درگیری همیشگی میان گرایش های متضاد و متفاوت وجود دارد.

انسان ناچار است یک علاقه را به نفع علاقۀ دیگر قربانی کند/ فداکاری یعنی گذشتن از یک علاقه به نفع علاقه دیگر/ در ذات انسان قربانی وجود دارد

 

  انسان علاقه های مختلفی دارد که برخی از آنها اساسا با هم در تضاد و تعارض هستند و دشمن همدیگر هستند. لـذا در ذات انسـان درگیری و مبارزه وجود دارد، یعنی در ذات انسان قربانی وجود دارد؛ چون انسان همیشه مجبور است یک علاقـه را بـه نفـع علاقـۀ دیگر قربانی کند. 

 

  در ذات انسان این سرگشتگی ، حیرت و انتخاب وجود دارد چون همۀ «علاقه ها» را دوست دارد، ولی نمی تواند به همۀ آنها برسد. لذا ناچار است بین آنها انتخاب کند. در انتخاب هم فداکاری لازم است ، فداکاری یعنی گذشتن از یک علاقه بـه نفـع علاقـه ای دیگـر، چون همۀ علاقه ها را نمی شود با هم داشت . بنابراین در ذات زندگی انسان تلخی و شیرینی با هم است .

 

٥. دو گروه علاقه در وجود انسان وجود دارد: ١.علاقه های «سطحی ، آشکار و بالفعل » و ٢. علاقه های «عمیق ، پنهان و بالقوه »

  در یک دسته بندی کلان دو گروه علاقه در وجود انسان وجود دارد؛ ١-علاقه های سطحی ، آشکار و بالفعل ٢-علاقـه هـای عمیـق ، پنهان و بالقوه . معمولا گروه اول را علاقه های غریزی و گروه دوم را علاقه های فطری می نامند. درگیری و دعوای اصلی در وجـود انسان میان این دو گروه علاقه است .

  اگر چه در نگاه اول به نظر می رسد که علاقه های سطحی قوی ترند ولی در واقع ایـن گـرایش هـا و تمـایلات عمیـق هسـتند کـه قوی ترند. لذتی که در نتیجه پرداختن به علاقه های عمیق و پنهان حاصل می شود، بسیار زیاد است و به هیچ وجه قابل مقایسـه بـا لذتی کم و محدودی که از توجه به علاقه های سطحی حاصل می شود، نیست .

 

٦. انسان تجربه اش را از علاقه های سطحی شروع می کند، ولی با آنها پایان نمی یابد

  انسان از علاقه های سطحی شروع می کند اما با آنها ارضاء نمی شود، هیچ انسانی در علاقه های سطحی پایـان نمـی یابـد و همـواره سرگشته خواهد بود.   

 

  در واقع هیچ انسانی با علاقه های سطحی قانع نمی شود و هر قدر هم بیشتر به علاقه های سطحی بپردازد، باز هـم اصـرار بـه ایـن ادامه تجربه دارد، چرا که هنوز قانع و راضی نشده است . او هنوز متوجه علاقه اصلی و عمیق خود که فقط با آن قانع می شود، نشـده است .

 

٧. انتهای علاقه های عمیق و فطری انسان ، خدا خواهی محض و اشتیاق به ملاقات خداست / نقطۀ محوری ایمان «خدا هست » نیست ، «دوست دارم خدا را ملاقات خدا کنم » است

 

  انتهای علاقه های عمیق و فطری انسان خداخواهی محض ، عشق به تقرب و اشتیاق بـه ملاقـات خداسـت . عشق مرکزی پنهان در قلب انسان همین حب الله است و انسان هیچ چیز دیگری را این قـدر نمـی خواهـد، ولی این خواسته در قلب انسان محجوب است و غالبـ خواسـته هـای سـطحی روی آن را گرفتـه اسـت و نمی گذارد انسان به این خواستۀ عمیق خود برسد. نقطۀ محوری ایمان این نیست کـه «خـدا هسـت » ایـن مقدمۀ ایمان است ، نقطۀ محوری ایمان این است که «من دوست دارم به ملاقات خدا برسم »

 

٨. «تنها مسیر» چشم پوشی از علاقه های ظاهری و بالفعل برای رسیدن به علاقه های عمیق و بالقوه است

 

  تنها راه یا «تنها مسیر» برای داشتن یک زندگی یا بندگی خوب ، این است که از علاقه های ظاهری و بالفعل چشم پوشی کنیم تا به علاقه های عمیق و بالقوه برسیم . باید علاقه های سطحی خود را قربانی کنیم و مبارزه با نفس و حرکت ما از همین جا آغاز می شـود. همۀ مفاهیم دینی از جمله ایمان ، تقوا، قیامت ، جهنم و بهشت و ... کارکردشان این است که ما را در این راه ببرند. حتی کارکرد اولیاء خدا و محبت به آنها نیز در همین راستا تعریف می شود، البته نقش اباعبدالله الحسین (ع ) در این میان ویژه است . 

 

 

محبت به امام حسین (ع ) تنها علاقۀ «فطری ، بالقوه و پنهان » است که به سادگی می توان آن را در قلب خود، کشف کرد

 

  امام حسین (ع ) عالی ترین فرصت مکاشفۀ فطرت برای انسان است . محبت به امام حسین (ع ) تنها علاقۀ فطری ، بالقوه و پنهانی است که انسان به سادگی می تواند آن را در قلب خود کشف و پیدا کند؛ و حتی آدم هایی که زیاد خوب نیستند نیز می توانند. 

 

  برای پیدا کردن علاقۀ به خدا، باید تمام حب الدنیا را در دلت از بین ببری ، ولی برای پیدا کردن علاقۀ به حسین (ع ) این گونه نیست ؛ یعنی با داشتن حب الدنیا هم می شود حسین (ع ) را دوست داشت و شیرینی محبت او را تجربه کرد. اگر کسی می خواهد حـب الله را تجربه کند و بفهمد که از چه جنسی است ، می تواند با تجربه کردن و چشیدن لذت محبت حسین (ع ) به این درک برسد. 

 

٩. مهمترین «توانایی » انسان قدرت اولویت بندی بین تمایلات است که نامش «عقل » است /مهمترین دارایی «تمایلات » و مهمترین توانایی «عقل » است

 

  وقتی فهمیدیم همۀ علاقه ها را نمی شود با هم داشت و ناچار هستیم بین آنها انتخاب کنیم ، باید ببینیم به چه وسیله ای باید این کـار را انجام دهیم ؟ مهمترین توانایی انسان قدرت اولویت بندی بین تمایلات است که نام این قدرت «عقل » است . پس به طور خلاصـه می توان گفت : مهمترین «دارایی » انسان تمایلات اوست و مهمترین «توانایی » انسان عقل است .   

 

  عقل به ما می گوید: عشق جاودانه و لذت همیشگی قطعا بهتر است . در این میان یک درگیری همیشگی بین عقل و هوای نفس به وجود می آید، چون عقل گرایش های برتر و عمیق تر و ماندگارتر را انتخاب می کند ولی هوای نفس گرایش های کمتر و سطحی تر و آشکارتر را انتخاب می کند.

 

  بر اساس روایتی از رسول خدا(ص )، هر بار که انسان به حرف هوا گوش دهـد، قسـمتی از عقلـش از او جـدا مـی گـردد کـه دیگـر برنمی گردد. (من قارف ذنبا فارقه عقل لا یرجع إلیه أبدا؛ میزان الحکمه / حدیث ٦٧٥١)

 

١٠. پرداختن به تمایلات سطحی دو مشکل دارد: ١. انسان با ارضاء آنها به آرامش نمی رسد ٢. هیچ گاه به همۀ آنها نمی رسد

 

  اگر انسان به تمایلات ظاهری خودش تن بدهد دو تا مشکل پیدا می کند: ١- با ارضاء تمایلات سطحی به آرامش نمی رسـد ٢- بـه همان تمایلات سطحی هم نمی رسد یا نمی تواند به همۀ این تمایلات سطحی خود برسد. به بیان دیگر، چه به ارضاء این تمـایلات برسد و چه نرسد در هر دو صورت حالش گرفته است .

 

١١. پرداختن به تمایلات عمیق دو مشکل دارد: ١. ابتداء قابل تجربه نیستند ٢. برای رسیدن به آنها باید از برخی لذت های سطحی چشم پوشی کرد

 

  اگر کسی به دنبال تمایلات عمیق خود برود چه اتفاقی برایش خواهد افتاد؟ رسیدن به تمایلات عمیق نیز دو مشکل دارد:  

 

  اول . ابتداء قابل تجربه نیستند؛ یعنی این امکان وجود ندارد که انسان اول علاقه های فطری عمیق خود را تجربه کند و لذت آنهـا را بچشد، و بعد به دنبال آنها برود. مگر در یک مورد خاص و آن هم محبت به اباعبدالله الحسین (ع ) است .

 

  دوم . دومین مشکل تمایلات عمیق ، این است که برای رسیدن به آنها باید از یک سری لذت ها و تمایلات سطحی چشم پوشی کنیم و آنها را قربانی کنیم . لذا در ابتدا که انسان می خواهد از این تمایلات سطحی بگذرد کمی سخت است ، بـه ویـژه اینکـه هنـوز لـذت تمایلات عمیق را نچشیده ولی از هوس های خود صرفنظر کرده است . اما باید در این مرحله صبر کند تا «کم کم » به نتیجـه برسـد. معمولا ترس انسان از اینکه نکند «از اینجا رانده و از آنجا مانده » شود، نمی گذارد انسان ها سعادتمند شوند. باید بر این تـرس کـاذب غلبه کرد و همۀ انبیاء الهی نیز آمده اند به ما بگویند که نترسیم چون «خبری هست ».

 

١٢. مبارزه با تمایلات سطحی نیاز به «برنامه » دارد و دین برنامۀ این مبارزه را به ما می دهد/ چرا «بدون برنامه » نمی شود مبارزه کرد؟

 

  مبارزه با تمایلات سطحی نیاز به برنامه دارد و دین برنامۀ این مبارزه را در اختیار انسان قرار می دهد. برآیند، سر جمع و فلسفۀ تمـام برنامه های دین مبارزه با هوای نفس است ، حتی عبادت ها.

 

  چرا بدون برنامه نمی شود مبارزه کرد؟ چون مبارزه به این معنا نیست که یک باره همۀ تمایلات ظـاهری خـود را دور بریـزیم ! بلکـه بسیاری از تمایلات سطحی خود را در ابتدا نباید قربانی کنیم ، مثلا اگر گرسنه شدیم باید غذا بخوریم ، اگر میل به ازدواج پیدا کـردیم باید ازدواج کنیم .

 

  اگر قرار بود که یک باره همۀ تمایلات سطحی و ظاهری خود را دور بریزیم و مانند برخی مرتاض ها همۀ تمایلات و نیازهای ابتدایی خود را قربانی کنیم ، نیاز به این برنامه نداشتیم . اصلا یکی از سختی های مهم «برنامه » همین اسـت کـه بایـد بـه برخـی از همـین تمایلات سطحی پاسخ مثبت دهیم . 

 

١٣. مهمترین ویژگی حیات انسان ، رنج است نه لذت / با سختی آسانی هم هست ، ولی اصل با سختی است

 

  مهمترین ویژگی حیات انسان ، رنج است نه لذت . یعنی اصل در حیات دنیا با سختی و رنج است . (لقدْ خلقنا اْلإْنسان فی کبد؛ بلـد/٤) البته در کنار سختی ها آرامش هم هست . «إن ُّ مع اْلعسر یسرا»(انشراح /٦) یعنی با سختی آسانی هم هسـت ، ولـی اصـل بـا سـختی است . این طور نیست که در دنیا همۀ شرایط برای داشتن یک زندگی لذت بخش برای ما فراهم باشد و مشکل ما فقط این باشد کـه باید از خواسته های سطحی خود بگذریم تا به آن زندگی لذت بخش دنیایی دست پیدا کنیم ، بلکه سختی ها و محرومیـت هـا در ذات حیات دنیا نیز وجود دارد.

 

  رنج های دنیا را می توان به دو نوع ثابت و متغیر تقسیم کرد. یک سری رنج ها به صورت ثابت و سازمانی برای همه وجـود دارد یعنـی همه باید این رنج ها را بکشند، مثلا زن ها رنج زایمان دارند و این یک واقعیت است . 

 

خیلی ها با خیال پردازی می خواهند از این واقعیت که «ما ناچاریم رنج بکشیم » فرار کنند 

 

  متاسفانه بسیاری اوقات ظرفیت شنیدن و پذیرش اینکه زندگی انسان چقدر با رنج و سختی توأم است وجود ندارد و خیلی هـا حاضـر نیستند این واقعیت را که ما ناچاریم رنج بکشیم ، بپذیرند. از آنجایی که ما دوست نداریم رنج و سختی بکشیم مـی گـوییم انشـاء الله یک راهی برای فرار از این رنج ها وجود دارد! در حالی که این یک خیال پردازی بیش نیست . دامنۀ این خیال پردازی ها به حدی است که ما از ترس افراد عافیت طلب و خیال پرداز جرأت نمی کنیم فهرست رنج های ثابت و متغیر دنیا را به زبان بیاوریم . 

 

  پس تعریف مختصر زندگی انسان می شود «سختی و مبارزه » که سختی در ذات حیات دنیا هست و مبارزه را باید با هـوای نفـس و تمایلات خود انجام دهیم و این دو تا با هم است .

 

آرزوها و تمناهای نفسانی ، آدم را کور می کند و نمی گذارد سختی های حیات و «مرگ » را ببیند

 

  متاسفانه خیلی از آدم ها به خودشان دروغ می گویند و خودشان را فریـب مـی دهنـد و نمـی خواهنـد واقعیـت هـای حیـات را ببیننـد. امیرالمــؤمنین (ع ) مــی فرمایــد: آرزوهــا و تمناهــای نفســانی ، آدم را کــور مــی کنــد و نمــی گــذارد ببینــد؛ اْلأمــانی ُ تع ــی عیــونَ اْلبصائر»(غررالحکم /روایت ١٤١٧) 

 

  یکی از محورهای کلیدی تلخی دنیا اجل (مرگ ) است . توجه به مسألۀ مرگ ، به انسان می فهماند که واقعا دنیا تلخ است و نمی گذارد شیرینی دنیا در کام انسان بنشیند. ولی تمایلات نفسانی و آرزوهای دور و دراز، آدم را کور می کند و نمی گذارد سختی هـای حیـات و حتی «مرگ » را ببیند. امیرالمؤمنین (ع ) می فرماید: «آرزو حجاب اجل است ؛ اْلأمل ُ جابُ اْلأجل »(عیون الحکم /ص ٤٣)

 

  امیرالمؤمنین (ع ) در جای دیگری می فرماید: « آرزو، مایۀ سلطنت و چیرگى شیطانها بر دل غافلان است ؛ اْلأمـل ُ سـلطانُ الشـیا ین على قلوب اْلغا ین »(غررالحکم /روایت ١٨٥٣)

 

  رسول گرامی اسلام (ص ) می فرماید: آدم علیه السلام پیش از آن که مرتکب گناه شود اجلش در برابر دیدگان او بود و آرزویش پشت سرش . اما چون گناه ورزید خداوند آرزویش را جلو چشم او نهاد و اجلش را پشت سرش . این است که آدمى تـا دم مـرگ همچنـان آرزو دارد؛ إن آدم قبل أن یصیب الذ ُّْنب کان أجله بین عینیه و أمله خلفه ، فلما أصاب الذ ُّْنب جعل الله أمله بین عینیه وأجله خلفه ، فلا یزال یؤمل حتی یموت ؛ میزان الحکمه /روایت ٧٥٦)

 

١٤. تعریف مختصر زندگی انسان : سختی + مبارزه / قدم اول این است که ١. بپذیریم دنیا تلخ است و ٢. تلخی مبارزه با نفس را به آن اضافه کنیم

 

  اجل یکی از محورهای کلیدی تلخی دنیا است ؛ نمی گذارد شیرینی دنیا از کامت پایین برود؛ تسلیم شـو. دنیـا همـین اسـت ، خـود را فریب نده . بیا بر دنیا سوار شود، نمی توانی دنیا را گول بزنی . دنیا تلخی های خاص خودش را دارد، بیا سوار شو برو. بیا از روی دنیا بپر. اگر درگیر دنیا و آروزهایش بشوی ، تیغ و خارش می رود در وجودت ، سوراخت می کند، جگرت را آتش می زند. چاره اش این است کـه از روی آن بپری . بیا لذت ببر. 

 

  قدم اول برای لذت بردن ، این است که بپذیری دنیا تلخ است . بعد و علاوه بر پذیرش سختی های حیات دنیا، یـک مقـدار مردانگـی کنی و با مبارزه با هوای نفس خودت کمی به این تلخی اضافه کنی تا در همین دنیا به شیرینی جاودانه برسی . در این صورت دنیا در مشت تو خواهد بود و ما سوار بر دنیا خواهیم بود، نه اینکه دنیا و آروزها و تمناهای دنیوی سوار بر ما شوند.

 

  اگر به خاطر تلخی ها و سختی های دنیا از دنیا بگذریم و با هوای نفس خودمان هم مبارزه کنیم ، به اینجا می رسیم که دنیا خودش به دنبال ما راه می افتد و خودش را در اختیار ما قرار می دهد. 

 

  بنابراین تعریف مختصر زندگی انسان می شود: سختی و مبارزه ؛ سختی ای که دنیا می دهد و مبارزه ای که هرکس بایـد بـا تمـایلات سطحی نفسش بکند. 

 

 

 

  • free Message

پناهیان: مبارزه با نفس، یعنی ارضاء نفس/ کسانی که مبارزه با نفس می کنند از افراد هرزه بیشتر لذت می برند/ برای کشف علائق عمیق و میل خداپرستی، باید امیال سطحی را قربانی کنیم/ مبارزه با لذت یعنی رسیدن به لذت بیشتر/ عقل قدرتی است برای رسیدن به بهترین علاقه ها

در ادامه گزیده ای از مباحث مطرح شده در هشتمین جلسه را می خوانید:

 

انسان برای یک مبارزه و جنگ درونی، یعنی مبارزه با تمایلات خود آفریده شده است

اصلی ترین ویژگی انسان که در تعریف او باید لحاظ شود این است: «انسان دارای تمایلات متفاوت و متعارض آفریده شده است که معمولا بر سر دوراهی بین این تمایلات قرار می گیرد، به این دلیل،به او حق انتخاب داده اند و برای انتخاب های خوبش به او ارزش می دهند» سایر ویژگی های انسان از جمله اینکه می تواند علم و آگاهی به دست بیاورد همه برای این است که بتواند خوب و درست انتخاب کند.

انسان وقتی از بین تمایلات متفاوتی که در وجودش هست، انتخاب می کند، لاجرم باید بعضی از تمایلات خود را قربانی کند. از اینجاست که بحث مبارزه با نفس شروع می شود. لذا مبارزه با نفس در تعریف انسان قرار می گیرد؛یعنی انسان موجودی است که برای یک مبارزه و جنگ درونی، یعنی مبارزه با تمایلات خود آفریده شده است؛ و این جنگ درونی به خاطر تمایلات متعارض و متفاوتی است که درون انسان وجود دارد و اگر غیر از این بود، انسان یا فرشته بود یا حیوان.

 

خدا در وجود انسان دو نوع علاقه قرار داده: 1ــ سطحی،کم ارزش ولی آشکار 2ــ عمیق، ارزشمند ولی پنهان

برای اینکه مبارزه انسان با تمایلات درست شکل بگیرد، خداوند در وجود انسان دو نوع علاقه قرار داده است: یکی علاقه های عمیق و ارزشمند ولی پنهان و دیگری علاقه های سطحی،کم ارزش ولی پیدا و آشکار. این دو نوع علاقه با هم مساوی نیستند بلکه علاقه های خوب و ارزشمند قوی تر از علاقه های کم ارزش یا بی ارزش هستند ولی چون پنهان هستند انسان باید از علاقه های سطحی و کم ارزش خود عبور کند و آنها را قربانی کند تا به علاقه های عمیق و خوب خودش برسد.

اگر علاقه های خوب و عمیق در وجود انسان آشکار بود،چون قوی تر بود طبیعتاً انسان همیشه این علاقه های خوب را انتخاب می کرد و اصلاً مبارزه با نفس شکل نمی گرفت. لذا خداوند علاقه های خوب را که قوی تر هستند در اعماق دل انسان پنهان کرده و علاقه های بد را که ضعیف تر هستند آشکار قرار داده است.

 

بعضی ها به اشتباه تصور می کنند علاقه های بد و سطحی آن ها قوی تر هستند و مبارزه با آن ها خیلی سخت است.

بعضی ها تصور می کنند که علاقه های بد،سطحی و کم ارزش در وجودشان قوی تر هستند و مبارزه با این تمایلات کار بسیار سختی است. در حالی که اگر مبارزه با این علاقه ها را شروع کنند کم کم از این مبارزه لذت می برند و دیگر برای این تمایلات بد و سطحی ارزشی قائل نخواهند بود.(اگر لذت ترک لذت بدانی، دگر شهوت نفس،لذت نخوانی)

مبارزه با نفس به ظاهر سخت است از این جهت که شما یک علاقه و تمایل ظاهری دارید و می خواهید با آن مبارزه کنید و چون این تمایل، آشکار است فکر می کنید یک تمایل قوی است و این مبارزه را سخت و دشوار تلقی می کنید. ولی در اصل این مبارزه برای رسیدن به تمایلات پنهان تر و عمیق تر و لذت بخش تر است. لذا وقتی این مبارزه را شروع کردیم و کمی جلو رفتیم و کمی لذت تمایلات عمیق را چشیدیم، می فهمیم که اصلاً سخت نیست.

ماهیت سختی و رنج این است که چیزی خلاف میل انسان باشد و ماهیت لذت و شادی و خوشی این است که چیزی مطابق میل انسان باشد. بنابراین وقتی کسی با تمایلات بد خودش مبارزه می کند و تمایلات خوب خود را بیدار می کند و به علاقه های عمیق و ارزشمند خودش پاسخ مثبت می دهد، چنان لذتی می برد که آدم های هرزه و هوسران هرگز این لذت را نمی برند.

خداپرستی یک تمایل بسیار عمیق و لذت بخش در وجود انسان است. این تمایل،بسیار قوی تر و لذت بخش تر از تمایل به شهوات است،فقط پنهان تر است. لذا کسی که به تمایل خداپرستانه ی خود پاسخ مثبت می دهد و خدا را راضی می کند، لذتی می برد که هرگز کسی که هوای نفس خودش را ارضا می کند چنین لذتی نمی برد. به عنوان مثال، آیا کسی که برای راضی کردن هوای نفس خودش فحاشی می کند بیشتر لذت می برد، یا کسی که فحاشی نمی کند تا خدا را راضی کند؟ قطعاً لذتی که دومی می برد قابل مقایسه با اولی نیست. آیا کسی که برای راضی کردن هوای نفس خودش تلافی می کند و انتقام می گیرد، لذت بیشتری می برد یا کسی که برای رضای خدا می بخشد؟

 

هر کس در این دنیا از خدا بیشتر لذت ببرد، خدا به او بیشتر پاداش می دهد

جالب اینجاست آن کسی که از راضی کردن خدابیشتر لذت می برد و در واقع به خاطر لذت بیشتری که می برد به خدا بیشتر بدهکار است، خداوند به او پاداش بیشتری هم می دهد و او را در درجات بالاتر بهشت جای می دهد. این لطف و کرم خداست که هر کسی بیشتر از خدا بهره ببرد خدا در بهشت هم نعمات بیشتری به او می دهد. یعنی هر کس در این دنیا از خدا بیشتر لذت ببرد و از دنیا سود بیشتری ببرد، خدا بیشتر به او پاداش می دهد.

وقتی یک مادر برای فرزندش غذایی درست می کند، هر چقدر این فرزند از غذای مادر بیشتر خوشش بیاید و بیشتر بخورد مادر بیشتر خوشحال می شود. و خداوندی که همه مادر ها را خلق کرده است قطعاً از همه آنها نسبت به بندگانش مهربان تر است.

پیامبر گرامی اسلام(ص) در جریان یکی از جنگ ها،مادری را دید که در بحبوحه میدان نبرد و در گرمای شدید آفتاب، فرزندش را در آغوش گرفته است و فارغ از همه جا، دارد به او شیر می دهد، در این حال یاران خود را خطاب قرار داد و فرمود: «آیا از مهربانی این مادر نسبت به فرزندش تعجب می کنید؟ قطعاً محبت خداوند به شما بندگان از محبت این مادر به طفل شیرخوارش بیشتر است؛ إنّهُ اوقف صبیّ .....فقال:أعجبتم من رحمة هذه ابنها،إنّ الله أرحم بکم جمیعا من هذه بابنها.»(ریاض السالکین/ج2/ص172)

 

کسی که مبارزه با نفس می کند کارِ شاقّی نکرده؛ اتفاقاً بیشتر لذت برده و بیشتر بدهکار خدا شده

کسی که با هوای نفس خود مبارزه می کند نباید تصور کند خیلی هنر کرده و کار شاقّی انجام داده است چون لذتی می برد که آدم های هرزه و عرق خور هرگز این لذت را نمی برند. او نه تنها از خدا طلبکار نشده،بلکه بیشتر بدهکار خدا شده است، چرا که خواسته عمیق دل خود را ارضا کرده است و لذت بیشتری برده است و به همان چیزی که واقعاً علاقه و تمایل داشته رسیده است و تازه خدا در قبال این کار به او بهشت هم می دهد! و این از لطف خداست،ولی ما نباید تصور کنیم کار زیادی انجام داده ایم.

 

کسانی که مبارزه با نفس می کنند از افراد هرزه بیشتر لذت می برند/ مبارزه با نفس یعنی ارضاءِ نفس

کسانی که هرزگی می کنند به اندازه کسانی که ارضاء خواسته های عمیق فطری پنهان خود می پردازند،لذت نمی برند و شاداب نمی شوند. چون مبارزه با نفس در واقع یعنی ارضاء نفس، یعنی عبور از علاقه های سطحی نفس برای پاسخ دادن به علاقه های عمیق و خوب نفس.

رسول اکرم(ص) می فرماید: «هرکس به خاطر خدا (از ترس خدا) چشم از حرام بردارد و دل از حرام ببُرد خداوند لذت معنوی و طعم عبادتی به او می چشاند که او را شاداب و مسرور کند؛ النَّظِرَةُ سَهمٌ مَسمُومٌ مِن سِهَامِ إِبلِیسَ فَمَن تَرَکَهَا خَوفاً مِنَ اللهِ أَعطَاهُ إِیمَاناً یَجِدُ حَلَاوَتَهُ فِی قَلبِه»(جامع الاخبار/ص145) و (النَّظَرُ إِلَی مَحَاسِن النِّسَاءِ سَهمٌ مِن سِهَامِ إِبلِیسَ فَمَن تَرَکَهُ أَذَاقَهُ اللهُ طَعمَ عِبَادَةٍ تَسُرُّهُ؛ مستدرک الوسائل/ج14/ص271) و اگر کسی از این هوس صرفنظر کرد و به آن لذت عمیق نرسید و طعم عبادت را نچشید بداند که حتماً به خاطر خدا نبوده است و الّا به این لذت می رسید.

 

برای کشف علاقه های عمیق و پنهان و میل خداپرستی، باید هوس ها و امیال سطحی را قربانی کنیم

برای اینکه آن علاقه عمیق و پنهان خود (میل به خدا پرستی) را کشف کنیم باید با علاقه های سطحی و بی ارزش خودمان مبارزه کنیم و آنها را قربانی کنیم، یعنی باید جلوی شهوات و هوس های خود را بگیریم. لذا باید سر سجاده نماز بگوییم: «خدایا! من فعلاً اسیر علاقه های سطحی خودم هستم و لذت پرستش تو را درک نمی کنم ولی شنیده ام خبری هست و سخن پیامبر را قبول کرده ام،فعلاً بدون اینکه لذت نماز را بچشم نماز می خوانم...»

اصلاً همین نماز خواندن یک مبارزه با نفس است. چون در آغاز برای ما جذابیتی ندارد و دوست داریم فقط برای رفع تکلیف، زود نمازمان را بخوانیم و تمام کنیم،ولی برای اینکه حال نفس خودمان را بگیریم و با این هوس مبارزه کنیم باید با آرامش و طمأنینه و بدون عجله نماز بخوانیم.

 

مبارزه با نفس یعنی رسیدن به نفس و مبارزه با لذت یعنی رسیدن به لذت؛ اما لذتی عمیق و سرشار

وقتی انسان به سمت خوبی ها و علاقه های عمیق خودش حرکت کند و در این راه با علاقه های سطحی خود مبارزه کند،قطعاً لذت آن را می چشد و خداوند به سرعت این لذت را به ما خواهد چشاند. اساساً مبارزه با نفس یعنی رسیدن به نفس،و مبارزه با لذت یعنی رسیدن به لذت؛ البته یک لذتِ عمیق و سرشار نه یک لذت سطحی و کم. به همین خاطر است که بعضی ها حریص عبادت هستند،در خانه خدا منتظر می نشینند،و با نفس خود مبارزه می کنند و اینگونه از زندگی خودشان واقعاً لذت می برند.

 

زندگی انسان یعنی: انتخاب علاقه بهتر نسبت به علاقه کمتر به وسیله «عقل» / عقل قدرتی است برای انتخاب بهترین علاقه ها

بنابراین زندگی انسان اینگونه تعریف می شود: «انتخاب علاقه بهتر نسبت به علاقه کمتر» این انتخاب به وسیله قدرتی در انسان صورت می گیرد به نام «عقل». عقل موجودی بود که وقتی خدا آن را آفرید به او فرمود من انسان را به تو می سپارم و من به واسطه تو پرستش خواهم شد. (العَقلُ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحمَنُ وَ اکتُسِبَ بِهِ الجِنَان؛ هدایة الامه/ج1/ص4)

عقل با علم فرق می کند. لذا وقتی کسی بدترین انتخاب را انجام دهد می گویند تو عقل نداری و وقتی بهترین انتخاب را انجام دهد می گویند تو عاقل هستی.

وجود انسان آفریده شده است برای انتخاب و الا نمی تواند ارزش افزوده تولید کند. انتخاب هم باید بین دو تا علاقه باشد که یکی قوی تر ولی پنهان است و دیگری ضعیف تر ولی آشکار است. آنچه مانع کشف علاقه های عمیق و پنهان است،همین علاقه های ضعیف تر و آشکار یعنی همین هواها و هوس ها هستند. لذا انسان باید مدام با هواهای نفسانی یا علاقه های سطحی و آشکار خود مبارزه کند و آنها را قربانی کند تا به علاقه های عمیق فطری خود برسید. و انسان این کار را با «عقل» انجام می دهد. عقل به ما می گوید: فریب این علاقه های ظاهری را نخور! علاقه های عمیق تر تو لذت بیشتری دارند،از این علاقه های سطحی بگذر تا به آن علاقه های عمیق خود برسی.

 

چرا گنهکارها در خانه خدا نمی روند؟

چرا گنهکارها در خانه خدا نمی روند؟ چون از خدا بدجوری می ترسند و فکر می کنند خدا می خواهد حساب آنها را برسد. خودشان با خدا قهر هستند و فکر می کنند خدا با آنها قهر است.

شما وقتی توبه می کنید و از خدا می ترسید،خدا را چگونه تلقی می کنید؟ چرا دلتان می گیرد و توبه می کنید؟ آیا به خاطر این از خدا عذرخواهی می کنید که حرف خدا را گوش نکرده اید و حالا می ترسید حساب شما را برسد؟! چون می ترسید خدا شما را بزند توبه می کنید؟ آیا خدا را در طرف مقابل خود می بینید؟ در حالی که خدا می خواست شما بیشتر لذت ببرید،خدا می خواست علاقه های فطری خود را شکوفا کنید و بیشتر لذت ببرید،لذا چون شما به خودتان آسیب زده اید و بیشتر لذت نبرده اید،از شما ناراحت شده است؛از بس که ما را دوست دارد ناراحت شده است. الان هم نمی خواهد شما را بزند،بلکه می خواهد شما برگردید.

امام باقر(ع) می فرماید: «وقتی بنده ای توبه می کند انگار خداوند گمشده خود را پیدا کرده است. خدا می فرماید وقتی بنده گنهکار من می آید و توبه می کند،مثل کسی هستم که در بیابان سفر می کند و در تاریکی شب آذوقه خود را گم کرده است و دارد دنبال آذوقه خود می گردد که ناگهان در دل تاریکی آذوقه خود را پیدا می کند، او چقدر خوشحال می شود؟! من وقتی بنده گنهکارم توبه می کند و به سمت من بر می گردد همان قدر خوشحال می شوم؛ إِنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَشَدُّ فَرَحاً بِتَوبَةِ عَبدِهِ مِن رَجُلٍ أَضَلَّ رَاحِلَتَهُ وَ زَادَهُ فِی لَیلَةٍ ظَلمَاءَ فَوَجَدَهَا فَاللهُ أَشَدُّ فَرَحاً بِتَوبَةِ عَبدِهِ مِن ذَلِکَ الرَّجُلِ بِرَاحِلَتِهِ حِینَ وَجَدَهَا»(کافی/ج2/ص435)

لذا باید برگردیم و از اول خداشناسی،انسان شناسی و حیات شناسی خود را درست کنیم.

 

  • free Message

پناهیان: بهترین راه برخورد با رنج ها، انکار و غفلت نیست؛ بلکه علاقه پیدا کردن به زجر کشیدن در راه خداست/ مرحله اول و دوم خداشناسی و ارتباط با خدا چیست؟

گزیده ای از مباحث مطرح شده در هفتمین جلسه را می خوانید:

 

راه صحیح متقاعد شدن به دینداری، شناخت واقعیت دنیا و حیات انسان است

گاهی از اوقات ما نباید به متقاعد بودن خودمان برای دینداری نگاه کنیم، بلکه باید همه چیز را از نو بسازیم. شاید اشکالی در مراتب متقاعد شدن ما وجود داشته باشد. اگر مراتب متقاعد شدن ما برای دینداری درست انجام نشده باشد، مشکلاتی پیش می آید که چنین علائمی دارد: کاهل نمازی، کندی در سیر و سلوک الی الله و اطاعت از خدا. یعنی ایمان هست، اما عمیقاً متقاعد نشده ایم.

بسیاری از کسانی که دینداری برایشان سخت است، به دینداری عمیقاً متقاعد نشده اند.این افراد منکر خدا، پیغمبر(ص) و بهشت و جهنم نمی شوند ولی هنوز چنین سؤال هایی هم در ته دلشان هست که «چرا این دستور و آن دستور به ما داده شده است؟» عدم متقاعد شدن در مورد این سؤال ها باعث می شود به حرف دین درست گوش نکنند.

در اینجا ما بحث را از ایمان به خدا و غیب،باید ها و نباید ها و دستورات دینی و به طور کلی از بخش «ایمان به غیب» دین شروع نکرده ایم،بلکه از درست دیدن واقعیت شروع کرده ایم. توجه به واقعیت ها، دارای استناد روایی و قرانی نیز هست. بعد از توجه و درک درست واقعیات حیات، به ایمان هم می رسیم. راه متقاعد شدن این است که حرکت خود را از نقطه درستی آغاز کرده باشیم. نقطه آغاز هم شناخت واقعیت دنیا و حیات انسان در دنیا است.

 

چرا باید ابتدا از شناخت واقعیت دنیا و حیات انسان باید شروع کنیم؟ / قبل از شنیدن دستورات خدا، تشنه دستورات خدا شویم.

ما می خواهیم قبل از اینکه به «ایمان به خدا» برسیم، تشنه «ایمان به خدا» بشویم. قبل از اینکه دستورات خدا را بشنویم، خودمان را محتاج دستورات خدا ببینیم. قبل از اینکه پیامبران خدا با ما حرف بزنند، درد و نیازمندی خودمان به طبیب را درک کرده باشیم. اگر طبیب بیاید و احوال ما را بپرسد، در حالی که ما هنوز هیچ دردی در خود احساس نمی کنیم، ممکن است به طبیب بخندیم و کار او را جدی تلقی نکنیم. اما اگر به تشنگی رسیده باشی، قدر زلال زمزم دین را درک می کنی و لذت می بری و از آن نوش جان می کنی.

اگر به کسی که ضرورت و نیاز خودش به دین را نفهمیده، دین را عرضه کنی، می گوید من برای چی باید دینداری کنم؟! آنوقت چون شؤال این فرد معترضانه است اگر جواب صحیح هم بشنود، غالباً دوست ندارد متقاعد شود. اگر کسی هنوز با درک رنج های دنیا تشنه دین نشده است، بگویی نماز بخوان! میگوید برای چی نماز بخوانم، اصلاً خدا چه نیازی به نماز من دارد؟

انسان باید ابتدا یک دردی پیدا کند وبعد به او بگویند مرهم درد تو، نماز است. او با اشتیاق می پرسد: چگونه،چطوری؟ و راحت با جان و دل می پذیرد.

 

شیطان دنیا را شیرین جلوه می دهد/ اگر انسان دنیا را شیرین ببیند، دین را تلخ می بیند

این روش می گوید ابتدا انسان ها را با واقعیت خودشان و واقعیت حیاتشان و با تلخی های این واقعیت آشنا کن. اگر کسی این تلخی ها را دید، دنبال شیرینی می گردد. دین است که این حیات را شیرین می کند. روش صحیح و طبیعی آشنایی با دین همین است.

نقطه مقابل این روش این است که شیطان اول دنیا را برای شما شیرین جلوه می دهد. وقتی تلقی یک انسان از دنیا این شده باشد که انسان در این دنیا می تواند هر قدر که دلش خواست از دنیا لذت ببرد،دیگر دیندار نخواهد شد. اگر به او بگویی فقط یک قسمت هایی از این لذت را دین منع کرده است،به هیچ وجه قبول نخواهد کرد. روش شیطان نیز همین است که دنیا را زینت می دهد؛ «قَالَ رَبِّ بِمَا أَغوَیتَنِی لأُزَیِّنَنَّ لَهُم فِی الأَرضِ وَ لَأُغوِیَنَّهُم أَجمَعِین»(حجر/39) ولی امیر المؤمنین(ع) – بر اساس فرازهای اول نامه 31 نهج البلاغه – دنیا را پیش چشمت خراب می کند.

اگر از ابتدا تلقی شما این باشد که دنیا تلخ است، دنبال شیرینی می گردی ولی اگر تلقی شما از دنیا این باشد که دنیا شیرین است، آنوقت دین را تلخ می بینی. لذا ما بحثمان را با شناخت واقعیت ها و تلخی های دنیا شروع کردیم. اگر کسی نابینا نباشد، تلخی های دنیا را می بیند. مثلاً آیه شریفه می فرماید: ما به هر کس عمر بدهیم، جسم او را می پوسانیم(وَ مَن نُعَمِّرهُ نُنَکِّسهُ فِی الخَلقِ أَفَلَا یَعقِلُونَ؛ یس/68) و خدا می فرماید من این کار را کرده ام.

 

انتخاب بین علاقه ها، یعنی کنار گذاشتن یک علاقه به نفع علاقه دیگر؛ و این یعنی مبارزه با نفس/ «مبارزه با نفس» جزء لاینفک حیات انسان است و الّا یا حیوان بود یا فرشته

خدا دوست دارد تو محکم و سخت تربیت بشوی. بزرگ شدن و آدم شدن انسان که ذیل معرفت شناسی انسان است،قبل از آغاز بحث از خدا مطرح است؛ همانطور کهرسول خدا(ص) فرمود: «مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرفَه رَبَّهُ.»(مصباح الشریعه/13 و غرر الحکم/4637).

نگاه «معرفت نفس»ی و انسان شناسانه به این بحث اینگونه است که:«انسان علاقه های مختلفی دارد. وقتی می خواهد بین علاقه هایش انتخاب کند، باید یک علاقه را به نفع علاقه ای دیگر کنار بگذارد و میارزه با نفس از اینجا شروع می شود.»

علاقه های کمتر و بی ارزش تر رو هستند و علاقه های بارزش تر،پنهان هستند. انسان باید از یک سری از علاقه ها بگذرد تا بتواند به علاقه های عمیق تر برسد. (تا اینجا بحث معرفت نفس است و هنوز صحبتی از خدا به میان نیامده.) مبارزه با نفس جزء لاینفک حیات آدمی است و برای همین آفرید هشده است و الّا یا حیوان بود یا فرشته. انسان وقتی می خواهد خوب بشود،باید بر سر راه خوب شدنش مانع باشد و مانع یعنی اینکه برخی از خوبی ها را دوست نداشته باشی و بعضی از بدی ها را دوست داشته باشی ولی از آن ها عبور کنی.

 

اگر کسی «به جا» مبارزه با هوای نفس نکند، «بی جا» مبارزه با هوای نفس خواهد کرد

تا اینجا به این نتیجه رسیدیم که ابتدا باید سراغ واقعیات تلخ حیات بشر و دنیای انسان برویم. واقعیت حیات انسان به او می گوید: ای انسان! تو برای بودن و زندگی کردن مجبوری با خودت(علاقه ها و خواسته هایت) مبارزه کنی. هیچ انسانی نمی تواند به همه خواسته های خودش برسد و مجبور است برای زندگی کردن خواسته هایی را قربانی کند. بهترین انتخاب و دادن بهترین قربانی، شاداب ترین روحیه را برای تو به ارمغان خواهد آورد. در این راه از محبت خدا هم خیلی لذت خواهی برد.

انسانیت انسان به مبارزه با هوای نفس است و اگر انسان با برنامه دین مبارزه با هوای نفس نکند، در جایی دیگر قطعاً مبارزه با هوای نفس خواهد کرد ولی لجن مال و مغبون می شود. اگر کسی به جا مبارزه با هوای نفس نکند، بی جا مبارزه با هوای نفس خواهد کرد.

 

دنیا با ما سازگاری ندارد/ همه نعمت های دنیایی که از خدا گرفته ایم، باید پس بدهیم

این دنیا هم دنیایی است که با ما سازگاری ندارد. ما چیزهایی که از لذت های دنیا را در طول چند سال از خدا گرفته ایم،همه را باید پس بدهیم. اینکه قوای جسمانی را کم کم از دست می دهیم،یک واقعیت است،اگر چه عده ای بیان آن را هم تلخ می دانند.

دشواری این وضعیت وقتی است که جسم پیرشده و توان بسیاری از کارها را ندارد ولی نفس جوان مانده و میل به خیلی از تمایلات داشته باشد. پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: «نفس آدم همواره جوان است حتی زمانی که استخوان های ترقوه او از شدت پیری سر به هم آورند، مگر کسی که خداوند دل او را با پرهیزگاری خالص کرده باشد و اینها اندک اند؛ نَفسَ ابنِ ادَمَ شایَّةٌ و لَو التَقَت تَرقُوَتاهُ مِن الکِبَرِ، إِلّا مَنِ امتَحَنَ اللهُ قَلبَهُ لِلتَّقوی، و قَلیلٌ ما هُم»(میزان الحکمه/ حدیث20502). وقتی نفس جوان ماند ولی جسم پیر شد، می دانی چه بلایی سرت می آید؟ اگر تلخی ها و سختی های پیری را بفهمیم، جوانی کردن و بازیهای جوانانه بی فایده در دوران جوانی را کنار خواهیم گذاشت، ولی در عوض در دوران پیری هم جوان خواهیم ماند.

 

راه فرار از تلخی های زندگی، غفلت از این تلخی ها نیست/ 1- باید تلخی دنیا را دید 2- باید از این تلخی ها غفلت نکرد/ غفلت از تلخی ها انسان را نابود می کند

انسان وقتی تلخی های وجود خودش، تلخی های سرنوشت خودش و تلخی های دنیای خودش را ببیند،ممکن است دنیا برایش غیر قابل تحمل و سخت شود،یا زندگی برایش بی روه،بی فروغ،بی نور و بی هیجان شود. در اینجا باید به این انسان گفت: بیا و خودت را از این تلخی ها غافل نکن. مثلاً مرگ را فراموش نکن. راه فرار از این تلخی ها،غفلت از این تلخی ها نیست. غفلت از تلخی ها انسان را نابود می کند.

نه تنها باید نگرش به حیات را با توجه به تلخی هایش تصحیح کرد و تلخی ها را دید،بلکه ازاین تلخی ها غفلت هم نباید کرد. روح انسان شیرینی طلب و لذت طلب است،روح انسان،رهایی طلب و عاشق پیشه است. اجازه بدهیم یک مدتی دلمان از این دنیا بگیرد، از وضع خودمان و این دنیا دلگیر شود، تا کم کم به وضعیت دیگری برسیم.

 

مرحله «اول» خداشناسی این است که دوست داشته باشیم به خاطر خدا رنج ها را بپذیریم / بهترین راه برخورد با رنج ها، علاقه پیدا کردن به زجر کشیدن در راه خداست

بهترین راه برخورد با تلخی های دنیا، انکار آن ها نیست،بلکه یادآوری آنها است و اینکه به عشقی زندگی کنیم که اساساً دوست داشته باشیم به دلیل رسیدن به آن عشق، این تلخی ها را بپذیریم. بهترین راه برخورد با رنج های دنیا این است که از رنج بردن لذت ببری و بگویی من عشقی را دوست دارم که حاضر باشم به خاطر آن هم این رنج ها را پذیرا باشم. نه اینکه بگویی اگر رنج پیش آمد، به خاطر آن عشق اشکالی ندارد. این مطلب مرحله اول خداشناسی و ارتباط با خدا است که دوست داشته باشیم به خاطر خدا سختی ها را بپذیریم.

آدم در مرحله اول به جایی می رسد که بگوید: «خدایا آیا می شود که من به خاطر تو رنج بکشم؟» بهترین نحوه برخورد با سختی ها که خدا در خلقت بشر قرار داده است؛ انکار،فرار و زرنگی کردن در کاهش رنج نیست،بلکه این است که به زجر کشیدن در راه خدا علاقه پیدا کنی.

کسی که دوست ندارد به خاطر خدا رنج بکشد، نه خودش را شناخته است و نه خدا را. کسی که دوست دارد به خاطر خدا زجرها را پذیرا باشد، از رنج راضی است و خدا هم از او راضی است و مدام به خدا نزدیکتر می شود؛ ولی یک نگرانی وجود دارد و آن هم جهنم است که دست مایه مناجات او می شود. امیرالمؤمنین(ع) کسی است که تمام زجرهای دنیا را برده است ولی نگران زجر آخرت هم هست و از ترس آتش جهنم،گریه می کند. مرحله اول خداشناسی این است که انسان دوست دارد به خاطر خدا زجر بکشد.

 

مرحله «دوم» خداشناسی و ارتباط با خدا، «تعیین نوع رنج» توسط خداست

مرحله دوم این است که خداوند می پرسد آیا دوست داری در راه من زجر بکشی؟ بنده می گوید بله. خداوند می گوید: پس من خودم به تو زجر می دهم و زجر را تعیین می کنم. مثلاً اگر شما دوست دارید صدقه بدهید،خدا انتخاب کند که چه چیزی را باید صدقه بدهید. اگر قرار باشد خدا نوع زجر را تعیین کند، می داند که چه زجری را انتخاب کند که ضد حال باشد. البته خدا مهربان است و ظرفیت ها را رعایت می کند. عاشق خدا یعنی کسی که حتماً باید در راه خدا زجر بکشد و همه زجرها را باید تا آخر بکشد ولی خدا به هر کسی این اجازه را نمی دهد. خداوند در این عالم فقط به یک نفر اجازه داد که این راه را تا آخر برود و آن هم امام حسین(ع) بود...

 

 

  • free Message


پناهیان: درک واقعیت های حاکم بر زندگی، ما را آماده دینداری می کند/ واقعیت دنیا، همراهی زندگی دنیا با رنج و سختی است/ اولین نتیجه درک واقعیت دنیا: «در مشکلات و رنج های فردی به دنبال مقصر نباشیم»/ بدون رنج نشان دادن زندگی در غرب، دروغ و خیانت فیلم های غربی

گزیده ای از مباحث مطرخ شده در ششمین جلسه را می خوانید:

 

درک واقعیت های حاکم بر زندگی، ما را آماده دینداری می کند/ واقعیت دنیا،همراهی زندگی دنیا با رنج و سختی است.

ما قبل از اینکه تصور دقیقی از بندگی داشته باشیم، ضروری است که تصور دقیقی از زندگی داشته باشیم و قبل از اینکه تصور روشنی از دین داشته باشیم، نیاز است که تصور روشنی از دنیا داشته باشیم. اگر دنیا را دقیق و روشن بشناسیم، دین را منجی خود می دانیم؛ از دین داری خود مغرور نمی شویم و مقابله با دین را احمقانه خواهیم دانست.

چرا قران در مواجهه با کفار، آن ها را کسانی می داند که تعقل نمی کنند؟ چرا سایر صفات بد کفار این قدر مورد سرزنش قرار نگرفته است که عدم تعقل آن ها مورد سرزنش است؟ مسلّماً یکی از چیزهایی که کفار در مورد آن تعقل نمی کنند، شرایط واقعی دنیایی است که در آن قرار داریم. باید واقعیت ها را دید؛ واقعیت هایی که زندگی ما را احاطه کرده است. دیدن واقعیت ها و درک قوانین حاکم بر هستی و درک سنت های الهی، ما را آماده دینداری می کند. واقعیت دنیا،همراهی زندگی دنیا با رنج و سختی است.

 

دینداری بدون درک سنت های حاکم بر زندگی، آسیب های فراوانی دارد

اینکه بدون درک واقعیت ها و سنت های حاکم بر زندگی بخواهیم دینداری کنیم، آسیب های بسیاری دارد. باید واقعیت ها را دید و بعد دیندار شد. اگر کسی واقعیت های حاکم بر زندگی و حیات بشر را نبیند ولی دیندار شود، در معرض آسیب جدی قرار خواهد داشت. نقطه آغاز حرکت، درک فلسفه مبارزه با هوای نفس است و اینکه بدانی در چه دنیایی زندگی می کنی. مهمترین ویژگی این دنیا این است که با سختی همراه است و بنا دارد بین شما و دوست داشتنی هایتان فاصله بیندازد.

اگر کسی تصادفاً آدم خوبی شده باشد و نقطه آغاز حرکت او نقطه درستی نباشد، ممکن است بعداً بی دین شود و اگر هم به ظاهر بی دین نشود، نان خود را در دینداری می بیند و دین را در خدمت هوای نفس خود قرار می دهد. چنین فردی ضربه بیشتری به دین خواهد زد.

دین آمده است تا راه مبارزه با هوای نفس و شیوه دست کشیدن از دوست داشتنی ها را یاد دهد. گستره هوای نفس و تجلیات آن را ببینید که چقدر فراگیر است. برای این دایره گسترده از هوای نفس برنامه لازم است و دین است که این برنامه را ارائه می کند.

 

دنیا به صورت «ثابت» و «متغیر» رنج هایی را برای ما تعریف می کند

دنیا با واقعیت هایی که دارد،شما را در این مبارزه با نفس کمک می کند و به صورت ثابت و متغیر رنج هایی را برای شما تعریف می کند.

1ــــ رنج های «ثابت» دنیا می تواند شامل مواردی مانند پیر شدن و قواعدی مانند: «الهِجرانُ عُقُوبَةُ العِشق»(میزان الحکمه/حدیث13143-از امیرالمؤمنین ع) باشد. یعنی شما در این دنیا عاشق هر چیزی بشوید، دچار هجران و دوری از آن خواهید شد.

2ــــ رنج های «متغیر» نیز متناسب با شرایط زندگی هر کسی برای او پیش می آید.

 

دنیا برای مؤمن رنج دارد و این رنج به نفع اوست

شرایط دنیا، رنج را برای همگان تعریف کرده است. اینکه دنیا برای مؤمن رنج دارد و این رنج به نفع او است را می توان در روایت هایی دید. امام صادق(ع) می فرماید: اگر اصرار مردم شیعه به درگاه خدا برای طلب روزی نبود، خدا آنها را ار حالی که داشتند به تنگدستی بیشتری منتقل می فرمود ؛ لَو لَا إِلحَاحُ هَذِهِ الشِّیعَةِ عَلَی اللَّهِ فِی طَلَبِ الرِّزقِ لَنَقَلَهُممِنَ الحَالِ الَّتِی هُم فِیهَا إِلَی مَا هُوَ أَضیَقُ مِنهَا؛(کافی/ج2/264)

امام باقر(ع) به نقل از رسول خدا(ص) فرمود: گاهی بنده مؤمن ریاست و یا تجارتی را دنبال می کند تا اینکه موفق می شود بر آن دست یابد، اما خداوند ملَکی را می فرستد و به او می گوید: مانع شوید که او موفق شود و او را نا امید کنید چون اگر به آن دست پیدا کند این موضوع باعث می شود که به جهنم برود، لذا آن فرشته با لطف خدا مانع آن بنده مؤمن می شود. بعد آن مؤمن هم می گوید: بیچاره شدم! چه کسی مرا بیچاره کرد؟! حضرت می فرماید: او نمی داند که خداوند در این کار و برنامه ناظر او بوده است و اگر موفق می شد او را وارد دوزخ می کرد. (إِنَّ العَبدَ المُؤمِنُ لَیَطلُبُ الإِمَارَةَ و التِّجَارَةَ حتَّی اذَا أَشرَفَ مِن ذَلِکَ عَلَی مَا کَانَ یَهوَی ... وَ قَالَ مَا یَدرِی أَنَّ اللَّهَ النَّاظِرُ لَهُ فِی ذَلِکَ وَ لَو ظَفِرَ بِهِ أَدخَلَهُ النَّار؛ التمحیص/ص56)

امام صادق(ع) فرمود: مؤمن از یکی از سه چیز در امان نیست و چه بسا هر سه مورد برایش پیش بیاید: یا آنکه به همراه او کسی در خانه اش باشد که آزارش دهد. یا همسایه ای داشته باشد که اذیّتش کند. یا آن که در مسیر و در راه رسیدن به خواسته هایش، چیزی باشد که سبب اذیّت و آزار او شود. چنان که اگر مؤمنی بر بالای کوهی باشد، خداوند شیطانی را برایش می فرستد تا اذیّتش کند، ولی ایمانش را انیس ومونس او قرار می دهد که از هیچ موجودی ترس نداشته باشد.(مَا أَفلَتَ المَؤمِنُ مِن وَاحِدَةٍ مِن ثَلَاثٍ وَ لَرُبَّمَا اجتَمَعَتِ الثَّلَاثُ عَلَیهِ إِمَّا بُغضُ مَن یَکُونُ مَعَهُ فِی الدَّارِ یُغلِقُ بَابَهُ یُؤذِیهِ...؛ کافی/ج2/250)

 

 

هم دنیا و هم آخرت با سختی به دست می آیند/ عاقل کسی است که آخرت را انتخاب کند

امام کاظم(ع) فرمودند: ای هشام! خردمند به دنیا و دنیا پرستان نگاه می کند و می فهمد دنیا جز با رنج و مشقّت به دست نمی آید و به آخذت نگاه می کند و می فهمد آن هم جز با رنج و زحمت به دست نمی آید. پس آن چیزی را طلب می کند که پاینده تر است، یعنی انسان عاقل آخرت را طلب می کند.(یَا هِشَامُ،إِنَّ العَاقِلَ نَظَرَ إِلَی الدُّنیَا وَ إلَی أَهلِهَا،فَعَلِمَ أَنَّهَا لَا تُنَالُ إِلَّا بِالمَشَقَّةِ وَ نَظَرَ إلَی الأخِرَةِ،فَعَلِمَ إَنَّهَا لَا تُنَالُ إِلَّا بِالمَشَقَّةِ،فَطَلَبَ بِالمَشَقَّةِ أَّبقَاهُمَا؛ کافی/ج1/37)

 

یکی از خیانت های محصولات رسانه ای غرب این است که به دروغ، خودشان(غربی ها) را خوشبخت و بدون رنج نشان می دهند.

بدست آوردن دنیا و آخرت برای همه با سختی همراه است، پس باید با پذیرش مشقت ها سراغ آن چیزی برویم که ماندگار است یعنی آخرت. علی رغم سختی هایی که دنیا برای همه دارد، یکی از خیانت های محصولات رسانه ای غرب این است که خودشان را خوشبخت و بدون رنج نشان می دهند. در حالی که واقعیت زندگی در غرب این طور نیست ولی هجمه سنگین رسانه ای غرب باعث شده است که مردم این مشکلات را نبینند و درک نکنند.

 

اولین نتیجه درک واقعیت دنیا: «در مشکلات و رنج های فردی به دنبال مقصر نباشیم»

یکی از نتایج اخلاقی شناخت واقعیت دنیا این است که باعث می شود در رنج ها به دنبال مقصر نباشیم. اگر چه در مسائل کلان اجتماعی می توان به دنبال مقصر بود(مانند اعلام برائت از آمریکا به دلیل مشکلاتی که برای ملت ایران پیش آورده و دشمنی هایی که دارد). ولی در مسائل فردی هنگامی که در رنج و سختی قرار می گیریم، باید آن را در ذیل واقعیت های دنیا بدانیم و دنبال پیدا کردن مقصر نباشیم.

 

دومین نتیجه درک واقعیت دنیا: به دلیل فرصت های تنفسی که داریم، شاکر خدا می شویم.

نتیجه دوم درک واقعیت دنیا این است که وقتی فهمیدیم دنیا محل زجر کشیدن است،ولی فرصت های تنفس و راحتی هم خدا به ما داده است یا وقتی که منفعتی را به دست می آوریم،خدا را شکر می کنیم. درک می کنیم که خدا خیلی مهربان است که در دنیایی که چنین واقعیتی داشته، فرصت های تنفس بسیاری به ما داده است.

اگر کسی فلسفه حیات دنیا را نبیند و آن را درک نکند،هر قدر هم که خدا نعمت و آسایش و راحتی به او بدهد،شاکر خدا نمی شود. مثلاً وقتی بیماری او خوب می شود،به جای شکر؛ حرفش این است که خدایا اصلاً چرا بیماری دادی؟ برخی از دوستان انتقاد می کنند که چرا این قدر تلخ صحبت می کنید؟ ما که در این دنیا این قدر زجر نمی کشیم!! به آن ها عرض می کنم: خب! شما خیلی باید خدا را به خاطر این شرایط شکر کنید. اگر حقیقت حیات را درک کنید، می فهمید که خدا چقدر با ما با مهربانی تا کرده است.

 

سومین نتیجه درک واقعیت دنیا: رنج و ناخوشی نسبت به «گذشته،حال و آینده» پیدا نمی کنی

وقتی واقعیت دنیا را شناختیم، باعث می شود همین که الان در خوشی و راحتی هستیم را قدر بدانیم و آن را نوش جان کنیم.

 

انسان معمولاً گرفتار سه ناخوشی است:

1ــــ غصه خوردن و رنج کشیدن به دلیل ناخوشی هایی که در گذشته داشته است.

2ــــ غصه خوردن و رنج کشیدن به دلیل نگرانی که برای خوشی های آینده دارد.

3ــــ غصه خوردن و رنج کشیدن برای شرایط امروزش که حسادت نام دارد و نتیجه مقایسه خوشی های خودمان با خوشی های دیگران است.

این سه ناخوشی همگی بد و مذموم هستند. با شناخت و درک صحیح از واقعیت دنیا،می توان از این سه ناخوشی دوری کرد. الان که فرصت خوشی کردن داری و فرصت شکر الهی است،چرا آن را با ناخوشی کردن خراب می کنی؟ امام حسین(ع) در گودی قتلگاه با آن همه رنج و مصیبتی که داشت، در حال شکر خدا بود و می فرمود: الهی رضاً برضائک...

  • free Message
میخواید به دیگران بگید که نماز بخونن. درسته؟
پس چند لحظه با ما باش!
استاد پناهیان:
بعضیا میگن: خب حاج آقا به ما بگید چطور به رفیقای بی نمازمون بگیم که نمازبخونن؟ چطور قانعشون کنیم؟! 
عزیز من، شما اصلا لازم نیست به اونها بگی بیان نماز بخونن!
اول ببین خودت بانماز خوندنت چه گُلی به سرخودت زدی.؟.
خود نماز خونت رو نشون بده،
لذتی که از نماز خوندن بردی رو نشون بده به اهل عالم؛ " همه نمازخون میشن.. "
اصلا "هرچی بی نماز تو عالم هست تقصیر نماز خوناست "
اینکه بی نمازا نماز نمیخونن مال اینه به ما نماز خونا نگاه می کنن میگن:
تو مثلا نماز خوندی چیکار کردی؟!
چه فایده ای برات داشته؟
صورتت گل انداخته از مناجات با خدا که بگی چه کیفی کردی که دیگری هم بیاد؟

خوب اینجوری میگن دیگه!

اگه نگن هم اینجوری میبینن

پیش خودشون میگن: بندگان خدا دارن خودشون رو اذیت میکنن!

تازه نماز نمیخونه کسی کیف هم میکنه.
و وقتی ما میریم نماز میخونیم برای ما تاسف میخوره! میگه نگاه کن چه خودشو گرفتار کرده، اینم جزو نماز خوناست...

در حالی که واقعا وقتی ما رو میبینه باید احساس حقارت کنه!

اگه نماز وجودتو آباد کرده باشه "بقیه جذب میشن"

یه قاعده کلی هست اونم اینکه:

" تا خوبها خوبتر نشوند، بدها خوب نمی شوند "

 
چیکار کنیم همه نماز خون بشن؟

یه کاری کنید اونایی که نمازخون هستند بهتر بشن، همین!
اونوقت میان بهت میگن:

تو چرا اینقدر با نشاطی؟
تو چرا کینه به دل نمیگیری؟
تو چرا حسرت نمیخوری؟
تو چرا عصبی نمیشی؟

 تو هم میگی:

والا فکر کنم مال نمازه...

گروه بین المللی تنها مسیر
09363875612
"برای پیگیری مباحث عضو شوید"


  • free Message